14 ماهگی
عزیز مامان 14 ماهگیت مبارک قربونت برم که اینقده آقا شدی یاد سال گذشته که میوفتم ضعف میکنم گاهی دلم همچین واسه کوچولو بودنت تنگ میشه که نگووووو الان داری واسه خودت بازی میکنی و هر از گاهی مامانو مجبور میکنی که توپ هاتو از زیر مبل در بیاره خوشحالم که سلامتی و خدا رو شکر میکنم راستی روز جمعه خونهء مامانیم بودیم تو اون رنگ کاری ما کم بودیم که رفتیم و این شد عاقبتش گریه هاتم واسه این بود که چرا قوطی رو ازت گرفتم البته چون قوطی کوچیک بود گرفته بودی دستت و تکون میدادی و درش هم وا شد و من هم مثه خودت شدم کفش و شلوارتم نو بود و البته جین و کفش منم رنگی شد لازم به ذکره که رنگش اکرولیک بود و لباسامون تمیز نشد فدای سررررر...